بیت های سوخته

ساخت وبلاگ
غزل ابتدای جلسهشهادت امام حسن مجتبی علیه السلام(وامی از شعر دکتر حسن لطفی) هم گرفتار حسینم هم گرفتار حسنهم هوادار حسینم هم هوادار حسنبا شفا بیگانه ام این درد من را خوش تر استچونکه بیمار حسینم چونکه بیمار حسنای خدا را صد هزاران شکر که لبریز ازعشق سرشار حسینم عشق سرشار حسننیستم میثم ولی لب تر کند جان می دهمدر پی دار حسینم در پی دار حسنشیر پاک مادرم تاثیر خود را داشتهتعزیه دار حسینم، تعزیه دار حسنهر چه دارم از کرامات حسین است و حسنهم بدهکار حسینم هم بدهکار حسنجور ما را می کشد گاهی حسن گاهی حسیندائما بار حسینم دائما بار حسنهر زمان که غصه دارم می روم سر می نهمروی دیوار حسین و روی دیوار حسنکار ما را حضرت زهرا مشخص کرده استدر پی کار حسینم در پی کار حسنبر تنم رخت عزای بچه های فاطمه استهم عزادار'>عزادار حسینم هم عزادار حسناسمشان وقتی می آید پلکمان تر می شودهم گهربار حسینم هم گهربار حسناین یکی شد بی حرم آن دیگری شد بی کفنروز و شب زار حسینم، روز و شب زار حسن.... آتش و مسمار و سیلی و در و دیوار بودروضه ی ناگفته ی قلب شرر بار حسنوحید محمدی۲۸ شهریور ۱۴٠۱ بیت های سوخته...
ما را در سایت بیت های سوخته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beithayesookhtea بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 31 شهريور 1401 ساعت: 1:37

مناجات با امام زمان عجل الله فرجهشب اول محرمسلام من به تو و بر محرم جدتسلام من به تو و روضه ی غم جدتفدای شال سیاهت که پرچم روضه استدوباره آمده ام زیر پرچم جدتبه زیر چادر زهرا دوباره جمع شدیمشدیم سینه زن داغ ماتم جدتچقدر گریه نوشتیم پا به پای لهوفچقدر روضه کنار مُقرَّم جدتقسم به گریه ی هر شام و اشک هر صبحتکه اشک گریه کنان است، مرهم جدتخدا کند که بمیرم غروب عاشورامیان ذکر مصیبات اعظم جدتهزار بار نوشتیم روضه را، هر باررسیده ایم به آن جسمِ درهم جدترسیده ایم به دست بدون انگشتررسیده ایم به آن پیکر کم جدتبیا به مجلس روضه به خاطر عباسبیا به حق همان قامت خم جدتوحید محمدی۶ مرداد ۱۴٠۱@beithayesookhte بیت های سوخته...
ما را در سایت بیت های سوخته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beithayesookhtea بازدید : 117 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 19:20

دیدی چٍقدَر زدند من را؟ در کلّ سفر زدند من راهر وقت شکست چوبٍ نیزهبا تیر و سپر زدند من رابابا، جلوی رباب عمداًبا تیرِ سه پر زدند من رادارم اثری ز تازیانهبر کتف و کمر... زدند من رایک زجر بسم نبود انگارهفتاد نفر زدند من راما بعد تو خواب هم نداریمشب تا به سحر زدند من رادور و بر ما شلوغ کردنددر بین گذر زدند من راپهلوم شکست لحظه ای کهبر کوبه ی در زدند من راصد بار به سنگِ روی دیواربا صورت و سر زدند من رادیدند یتیمم و اسیرمدختر وَ پسر زدند من راگهگاه برام گریه کردندبا دیده ی تر زدند من رابدجور دلم شکست، وقتیپیش تو پدر، زدند من راایامِ کنار تو چه خوش بودانگار نظر زدند من رادور سر تو شراب خوردندآتش به جگر زدند من رابا چوب لب تو را شکستندبر سینه شرر زدند من راآثارِ عمو نداشتن بوداینقدْر اگر زدند من راوحید محمدی۹ شهریور ۱۴٠۱@beithayesookhte بیت های سوخته...
ما را در سایت بیت های سوخته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beithayesookhtea بازدید : 108 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 19:20